"وقتی جنازه طاغوت اول را از جزیره موریس به ایران آوردند، جمعی از سوی محمدرضا نزد حضرت استاد رفتند و تقاضا کردند آقا بر جنازه رضاخان نماز بخواند". 

--------------------------------------------------------------------------------

به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت‎الله «سید عبدالجواد علم‎الهدی خراسانی» فرزندمرحوم آیت‎الله سیدعلی علم الهدی، در سال 1309 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. آقایان سیدکاظم، سیدمحمد و سیداحمد علم الهدی برادران ایشان هستند که در این میان آیت‎الله سیدمحمد به رحمت ایزدی پیوسته است.
پدر بزرگوارشان امام جماعت مسجد گوهرشاد بودند که در همان روزگار، ماجرای أسف بار کشف حجاب و حمله وحشیانه به آن مسجد روی داد.

به گفته وی، پس از اشغال ایران توسط متفقین و رفتن رضاخان، صولت جائرانه حکومت پهلوی شکست و مدارس علمیه که به دستور طاغوت اول خراب و یا تعطیل شده بودند؛ مجدداً بازسازی و تعمیر گشت.
عبدالجواد پس از طی دروس اولیه در مدارس جدید با اجازه پدر وارد حوزه علمیه بالاسر ـ قبر مبارک حضرت علی بن موسی الرضا(ع) ـ شد و در این مدرسه از درس ادبیات مرحوم آیت الله ادیب نیشابوری بهره ها گرفت. همچنین از درس آقایان مرحوم سیدمحمد سیدی، میرزا محمود مهدی اصفهانی معروف به صاحب تفکیک، آقا سیداحمد یزدی و ... استفاده کرد.
آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با آیت‌الله سید عبدالجواد علم‌الهدی به مناسبت پنجاه و پنجمین سالگرد رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی است که در آن خاطراتی از امام خمینی‌(ره) و نیز برخی اقدامات نابخردانه رژیم پهلوی نیز بیان شده است.
* چه شد که پس از بازگشت مرحوم آیت‌الله بروجردی از نجف، قم را برای سکونت انتخاب کردند؟
حضرت استاد که چند صباحی از نجف به بروجرد آمده بودند؛ به دعوت جمعی از علمای برجسته همچون حضرات آیات حجت کوه کمره ای، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری، فیض حقی، میرزا محمود کبیر و ... در قم ساکن شدند.
البته ایشان قبل از حضور در قم، چندماهی در مشهد حضور داشتند و بنده در همان ایام، نخستین بار جمال نورانی شان را رویت کردم. با همان نگاه اول شیفته ایشان شدم و از حضرت رضا(ع) خواستم که شاگرد ایشان شوم و الحمدالله چنین شد.
* در چه بازه زمانی پای درس ایشان رفتید ؟
از سال 1330 تا 1340 مداوم و بدون فاصله از درس حضرت آیت‌الله بروجردی(ره) بهره گرفتم.
* کلاس درس آقای بروجردی(ره) را چگونه توصیف می‎کنید؟
ایشان صبح ها فقه و بعدازظهرها اصول می‎گفتند؛ همچنان که در همان سالها برنامه امام خمینی(ره) نیز در مسجد محمدی چنین بود.
حضرت استاد در روزهای چهارشنبه، صبح ها و بعدازظهرها درس فقه و اصول را مختصرتر می‎گفتند. ایشان در این روز، درباره طاغوت اول سخن می‎گفتند و جنایت ها و توهین های آن را شرح می دادند.
* گویا اصطکاک شدیدی میان ایشان و رضاشاه وجود داشت.
بله، دقیقا. آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) نسبت به طاغوت اول بسیار حساس بودند و گاهی در درس اخلاق نسبت به برخی اقدامات ضد دینی رضاخان ازجمله "ممنوع شدن سفر به کربلا" و "تعطیل شدن حج" سخن می‎گفتند.
* با این تفاسیر، ماجرای درخواست محمدرضاشاه از مرحوم آیت‌الله بروجردی برای اقامه نماز بر بدن طاغوت اول صحت دارد؟
وقتی جنازه طاغوت اول را از جزیره موریس به ایران آوردند، جمعی از سوی محمدرضا نزد حضرت استاد رفتند و خواستتند ایشان بر جنازه رضاخان نماز بخواند که ـ به نقل از شاهدان عینی ـ چنین جواب شنیدند: "من کارهایش را فراموش نکردم، تشریف ببرید".
مجدداً آن گروه درخواستشان را تکرار کردند و حضرت استاد پاسخ را تکرار نمودند. پس از تکرار سه باره خواسته شان، آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) فرمودند: "مگر به شما نگفتم بروید و اینجا ننشینید؟!".


* به سراغ سایر مراجع و علمای وقت نیز رفتند؟
اینان پس از شنیدن پاسخ محکم از آیت الله بروجردی(ره) نزد مرحوم آیت‎الله «آقا سیدمحمد حجت کوه کمره ای» رفته و ضمن شرح آنچه در بیت حضرت استاد گذشت؛ درخواستشان را تکرار کردند. ایشان نیز فرمودند: "فعلاً پرچم اسلام بر دوش آن بزرگوار است و اگر ایشان تشریف بیاورند ما نیز می آییم".
گروه اعزامی از سوی محمدرضا از این جا نیز دست خالی برگشتند و به منزل مرحوم آیت‎الله «سید صدرالدین صدر» رفتند و همه آنچه که گذشته بود را بازگو کردند. ایشان نیز بیان داشتند: "نماز که نمی خوانم، به صراحت مخالفت نیز خواهم کرد(!)".
* این ماجرا واکنشی نیز در پی داشت؟
به دستور حضرت استاد، حوزه های علمیه دو روز تعطیل شد و به طلاب جوان دستور داده شد که از مدارس بیرون نیایند.
* یکی از مهم‎ترین خواسته های مرحوم آیت‎الله بروجردی که در زمان حیاتشان موفق به انجام آن نشدند را بیان بفرمایید.
ایشان بسیار تمایل داشتند یک مجموعه کامل به نام "جامع الاحادیث شیعه" جمع آوری کنند که عمر مبارکشان کفاف نداد. لکن امروزه به لطف پروردگار، موفق به انجام این مهم شدیم و اکنون مجلدات آن را در دفتر دارم.
* گریزی هم به روزهای آخر زندگانی آقا بزنید 
وجود اقدس مقدس حضرت استاد مبتلا به تصلب شرائین بود لذا 15 روز آخر عمر مبارکشان بستری بودند و با نظر اطباء، ملاقات عمومی ممنوع بود. البته اعلام بزرگوار که اصحاب خاصه ایشان بودند به تناسب تشرف حاصل می کردند.
در آن زمان آقای دکتر نبوی فوق تخصص قلب و عروق از تهران آمد و پس از معاینه و بررسی های کامل، اذن گرفت تا استادش از فرانسه بیاید که چنین شد و آن طبیب پس از بررسی های جامع تأکید کرد "ایشان به غیر از تصلب شرائین، عارضه خاص دیگری ندارند و چند روزی بیشتر مهمان نخواهند بود" که چنین نیز شد و حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) پس از سه روز چشم مبارک را برای همیشه بر هم گذاشتند.
* باب آشنایی شما و حضرت امام(ره) کجا باز شد؟
در سال 1232 همراه با اخوی بزرگتر از مشهد به قم هجرت کردیم. در محضر اساتید بزرگوراری مانند حضرت آیات سلطانی، مرعشی نجفی بودم که در درس این اساتید با آقا مصطفی خمینی(ره) آشنا شدم و این آشنایی موجب فتح بابی برای آشنایی با حضرت امام(ره) گشت.
همان آشنایی موجب شد تا یکی دو تابستان که حضرت امام(ره) همراه خانواده به مشهد آمدند، به منزل ما تشریف آورند.
* امام(ره) در درس دیگر علما نیز شرکت می‎کردند؟
بله.
* جداً؟ حضرت امام با آن مقام علمی‎شان در درس هم ردیفان شرکت می‎کردند؟!
بله، بنده به همراه آقا مصطفی، آقای امامی اصفهانی و شیخ عبدالجواد اصفهانی در درس خارج امام(ره) شرکت می کردم. در آن زمان شنیدم که حضرت امام(ره) پس از اتمام درس خارج‎شان، در کلاس درس آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) شرکت می‎کنند(!).
موضوع را با آقا مصطفی در میان گذاشتم و از ایشان خواستم تا علت را از امام(ره) جویا شوند. آقا مصطفی گفتند که خودم از امام(ره) بپرسم و به همین دلیل خدمت ایشان رسیدم و پاسخی اینگونه شنیدم: "آقای بروجردی، مرا یاد شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ مفید و سید مرتضی می‎اندازد و احساس می‎کنم که در درس آن بزرگواران شرکت کرده‎ام".
* استقبال طلاب از درس امام(ره) چگونه بود؟
ایشان به سرعت مریدان زیادی پیدا کردند و کلاس‎های درسشان مملو از جمعیت شد. آن زمان که افتخار شاگردی امام(ره) را داشتم، بخاطر دارم که جمعیت افزایش یافت و درس به مسجد سلماسی که نزدیک منزل ایشان بود انتقال یافت.
مسجد سالماسی نیز پس از مدتی پاسخگوی جمعیت کثیر طلاب نبود و برخی از عزیزان در راه پله‎ها می‎نشستند، به همین دلیل ـ در سال‎های آخر عمر آقای بروجردی ـ درس حضرت امام به مسجد اعظم انتقال یافت.
* گویا طاغوت پس از فوت آیت‌الله بروجردی(ره) توطئه‎هایی در راستای انتقال مرجعیت از ایران انجام داد.
پس از درگذشت جانسوز حضرت آیت‎الله العظمی بروجردی، طاغوت با تحریک مشاوران منحرف اطرافش، سعی در انتقال مرجعیت از ایران به عراق (نجف) داشت و تلگراف ها را به سمت نجف خاصه خدمت حضرت آیت الله حکیم(ره) می فرستاد. وزارتخانه‎ها نیز با آقایان در نجف بیشتر مکاتبه می‎کردند.
حوزه قم 40 روز متناوباً برای حضرت استاد بزرگداشت گرفت و مرحوم شیخ عبدالکریم فلسفی در این مراسمات مکرراً می‎گفت: ای ملت ایران! مراجع در ایران هستند و نیازی به انتقال مرجعیت نیست.
در این زمان، بزرگان قم رساله حضرت امام(ره) را به دو زبان عربی و فارسی چاپ و در حجم وسیع بین مردم پخش کردند. این روند تا 6 ماه پس از فوت آقای بروجردی ادامه داشت تا اینکه مرجعیت امام(ره) تثبیت شد و بدین شکل مرجعیت در ایران ماند.
* اولین بیانات امام(ره) را به یاد دارید؟ درمورد چه موضوعی بود؟
ایشان آنچه را در نظر مبارکشان بود، به خط  و امضای خویش خطاب به نخست وزیران طاغوت از جمله «اعلم» و «هویدا» می‎نوشت و البته جوابی نمی یافت.
اولین دغدغه امام(ره) ماجرای فلسطین و اشغال آن سرزمین توسط صهیونیست ها بود و اینکه باید روحانیت و علما به طور جدی با اطلاع رسانی به مردم و افشای ماهیت صهیونیست ها بپردازند و خطاب به ما فرمودند: "بروید مدارک لازم را جمع کنید"؛ لذا بنده نیز دست به کار شده و اولین کتابم در این ارتباط است.
در همان زمان آمریکایی‌ها و صهیونیست ها درصدد بودند با خرید اراضی از قزوین تا همدان منطقه امنی برای اسرائیل و صهیونیست ها فراهم کنند. در آن شرایط علما به پا خاستند و با روشنگری مقابل این توطئه ایستادند.
امام خطاب به طاغوت تأکید می کردند که "نخواهیم گذاشت دسیسه اربابانت در ایران عمل شود" و حقیقتاً نیز چنین شد.

 

* بیانیه نوشتن‎های حضرت امام(ره) برایشان دردساز نشد؟!
نمی‎توانستند ایشان را به سکوت مجبور کنند. روزی تنی چند از... ماموران نظامی شاه خدمت امام رسیدند. یکی از آنها که نمی دانم «نصیری» بود یا معاونش به ایشان گفت: بگویید این آقایان خارج شوند. امام پاسخ دادند: اینها فرزندان و شاگردان بنده هستند، حرفتان را بزنید. آن شخص گفت: مطلع شده ایم برخی از آقایان نوشته و سخنان شما را با امضای دیگر چاپ و تکثیر می‏کنند. حضرت استاد فرمودند: اصلا چنین نیست، هیچ کس غیر از خودم پای بیانیه ها و اعلامیه هایم را امضا نکرده است و همگی به خط و امضای خودم می‎باشد.
مأموران که راه به جایی نبرده بودند، افزودند: سیاست در غرب رموز و پیچیدگی های بسیاری دارد و زیبنده حضرت عالی نیست؛ لذا بهتر نیست در این امور وارد نشوید؟! امام نیز در پاسخ گفتند: سیاست ما برگفته از کلام امام هادی (ع) در زیارت جامعه کیره است «سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلَادِ وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلَالَةَ النَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِینَ». این چنین شد که آنها مأیوسانه رفتند.

* ایشان طاغوت(شاه) را نیز مستقیما در بیانیه‎هایشان مورد خطاب قرار دادند؟
یکشنبه شب های هرهفته جلسه ای در منزل یکی از اعلام ـ حضرت آیات امام، مرعشی نجفی، میرزاهاشم آملی، شیخ عبدالکریم حائری و ... ـ برگزار می شد. در یکی از این جلسات امام فرمودند: "دیگر اعلامیه های خطاب به نخست وزیران اثر ندارد چراکه اینها مزدور هستند و وقتی از بالا گفته می‎شود جواب ندهید، جواب نمی‎دهند. لذا میخواهیم در اعلامیه ها شخص شاه را خطاب قرار دهیم".
در این جلسه اکثر آقایان موافق بودند و عده کمی، مخالف. لذا امام بنده و آقایان خزعلی، جنتی و محسن حرم پناهی را مأمور کردند. خدمت آقای گلپایگانی رسیدیم و به ایشان عرض کردیم: آیت الله خمینی جویای نظر شما شدند؛ ایشان 
چنین جواب دادند: "سلام بنده را به ایشان برسانید و بفرمایید بنده با تمام حرکت ها و کلام شما موافق هستم".
امام(ره) از آن به بعد شاه را خطاب قرار داده و می‎فرمودند: "از این پس به وظایفت عمل کن، مگر خودت نمی توانی حرف بزنی که باید از کارتر برای ما بگویی؟!". این روند ادامه داشت تا اینکه 15 خرداد اتفاق افتاد و حضرت امام(ره) را بازداشت کردند و بعدها تبعید شدند.
* از دوران تبعید امام(ره) بفرمایید.
امام(ره) به ترکیه تبعید شد ولی محمدرضا شاه و درباریان از منزوی شدن ایشان اطمینان نداشتند. روزی دو نفر از درباریان به نام های «صدرالاشراف» و «قائم مقام رفیع» از وجود اقدس مقدس حضرت استاد اعلام خطر نمودند و به این نتیجه رسیدند که تبعید امام(ره) به ترکیه نه تنها موجب انزوای ایشان نشد بلکه مردم، طلاب و علمای این کشور با حرکت سیاسی امام خمینی(ره) همراه شده اند(!).
یکی از درباریان در این باره گفت: "ماندن آقای خمینی در ترکیه دیگر به صلاح نیست، همچنین تبعید ایشان به سایر کشورهای دیگر نیز نتیجه منفی دارد. لذا باید وی را که معلومات سنگین و علمی بسیاری ندارد؛ به جایی تبعید کنیم که حرفش خریداری نداشته باشد".
تصمیم دربار شاهنشاهی بر این شد که امام(ره) را با هدف منزوی کردنشان به نجف تبعید کنند، چراکه تصور می‎کردند حضرت استاد قدرت علمی چندانی ندارند و در برابر نفوذ جهانی مراجع نجف، حتماً منزوی خواهند شد.
* تبعید چگونه صورت گرفت؟
حاج آقا مصطفی در خدمت پدر بزگوارشان بودند که فرماندار بورسا آمد و گفت دیگر شما در اینجا نمی مانید، لذا وسایل را جمع کنید تا فردا از ترکیه بروید. فردای آن روز به آنکارا رفتند و سوار هواپیما شدند ولی نمی دانستند مقصد کجاست. آقا مصطفی با مشاهده چفیه‎ها و لباس‎های مخصوص مسافران، به حضرت امام فرمودند "ظاهراً به یکی از کشورهای عربی خواهیم رفت".
هواپیما پس از دو ساعت بر روی خاک عراق نشست. حاج‎آقا مصطفی هرچه منتظر ماندند، هیچ سربازی به دنبالشان نیامد، از بازرسان بدنی نیز واکنش خاصی نشان ندادند. حاج‎آقا مصطفی امام(ره) را به سالن انتظار بردند و پرسیدند: مصلحت می دانید کجا برویم؟ ایشان فرمودند: اگر خبری از ماموران نشد و به مکانی منتقل نشدیم، عزم کاظمین کنیم. مدت زمانی را در سالن انتظار ماندیم ولی خبری از مأموران نشد، درنهایت به کاظمین رفتیم.
مسافرخانه ای را در کاظمین اجاره کردند و بازهم کسی متعرض نشد، حتی به قول حاج‎آقا مصطفی: "کسی نگاهمان هم نکرد". ایشان از امام اذن گرفتند تا با نجف تماسی برقرار کرده و دوستان را از حضورشان در عراق مطلع سازند.
* آیات عظام و علمای عراق متوجه حضور امام خمینی(ره) در عراق شدند؟!
پس از آنکه حاج‎آقا مصطفی به دوستانشان حضورشان را در عراق خبر دادند؛ آنان نیز بیوت علما و مراجع را از سکونت امام(ره) در مسافرخانه‎ای در کاظمین مطلع ساختند.
فردای آن روز سه خودروی سواری همراه با سادات روحانی نزد امام(ره) آمدند و گفتند "به دستور حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) همه امکانات برای شما در نجف فراهم شده است" و ایشان فرمودند که "نخست به سامرا برای زیارت و سپس به نجف برویم".
امام خمینی(ره) به همراه حاج‎آقا مصطفی در منزلی که آقای حکیم(ره) برایشان در نجف تدارک دیده بود؛ سکنی گزیدند. حاج‎آقا مصطفی در این باره می‎گفتند: همه چیز در آن منزل فراهم بود و هیچ نیازی به انجام کاری از سوی ما نبود، دو خادم نیز بودند که کارهای متفرقه منزل را انجام می‎دادند. پدر خدا را شکر کرد و پس از آن به زیارت حرم مولانا امیرالمومنین علی علیه السلام(ع) مشرف شدیم.
* حضرت امام(ره) به دیدار علما و مراجع نجف نرفتند؟
آنان به دیدار آقا آمدند.
* چه جالب، توضیحی بفرمایید.
فردای آن روز، صبح اول وقت، حضرت آیت‎الله العظمی حکیم(ره) به منزل امام(ره) در نجف تشریف آوردند و به طور خصوصی با ایشان دیدار داشتند. پس از آقای حکیم(ره) نیز، حضرت آیت‎الله العظمی خویی(ره) تشریف فرما شدند. ایشان نیز بصورت خصوصی با امام خمینی(ره) ملاقاتی کردند.
در نخستین روزهایی که امام(ره) در نجف ساکن شده بودند، منزل ایشان محل رفت و آمد و خوشامدگوی روحانیون و علما بود.
* امام(ره) در نجف اشرف درس نیز می‎گفتند؟
روزی فضلای ایرانی و نجفی به اصرار از امام(ره) خواستند درس را آغاز کنند و ایشان فرمودند جای مناسبی ببینید تا شروع کنیم. آقایان رفتند و در انتهای بازار قبله، مسجد شیخ انصاری را مناسب یافتند و بدین صورت با اعلام رسمی، درس امام خمینی(ره) در نجف اشرف آغاز شد و دوستان و طلاب ایرانی نیز تبلیغ بسیار کردند. 
امام 10 صبح روز موعود، در جمع حاضرین که مسجد را پر کرده بودند فرمودند: در قم که بودیم، در درس فقه صبح ها، به ولایت اب و جد رسیدیم. انشالله از این قسمت به بعد را ادامه می‎دهیم".
و اینگونه شد که طاغوت دوم به هدف شوم خود نرسید و نتوانست نقشه انزوایی که برای امام خمینی(ره) طراحی کرده بود را به سرانجام برساند.
* پس از آنکه بحث "اب و جد" به اتمام رسید، امام(ره) چه بحثی را تدریس کردند؟
ایشان بحث فقه در باب ولایت اب و جد را که تمام کردند، وارد بحث ولایت فقیه شدند. حضرت استاد به طور گسترده با ارایه ادله شرعی این بحث را مطرح کرده و نظرات اعلام بزرگوار در قدیم الایام را بیان نمودند.
در نگاه امام خمینی(ره)، مرحوم شیخ انصاری معتقد بودند مجتهد صاحب شرایطی که صاحب رأی است باید در امور حکومتی و اجتماعی، نظرات شرعی را طرح کند.
اگر حاکمانی باشند مانند صفویه و قاجاریه که خود را در تکالیف شرعی مرهون نظر فقها بدانند و از آنها کسب تکلیف کنند، آنگاه اعلام بزرگوار نظرات خود را اعلام می فرمایند و آنها اطاعت می کنند. همانطور که در زمان صفویه بزرگانی از مراجع تقلید مانند شیخ عبدالحمید بهاءالدین جبل عاملی که به دعوت شاه عباس به ایران هجرت کرد و شاه عباس نظرات ایشان را سرلوحه کار خود قرار داده بود.
در دوران قاجاریه نیز همچنان که حکم مشروطه از طرف صاحب کفایه آیت الله العظمی آخوند خراسانی در نجف اشرف به طور گسترده اعلام شد.
این روند ادامه داشت تا اینکه در سال 1307 هـ.ش انگلیسی‎ها احمدشاه ـ آخرین پادشاه قاجاریه ـ را بردند و فردی به نام رضا خان پهلوی که مطیع فرمان سیاست های جائرانه غرب بود؛ بر مصدر حکومت نشاندند.
* چگونه مسئله ولایت فقیه با روی کار آمدن رضاشاه به حاشیه رفت؟
با تثبیت قدرت طاغوت دوم، مسئله ولایت فقیه منزوی شد و تبلیغات گسترده و دامنه دار توسط اجانب به عنوان تمدن، پیشرفت و تساوری زن و مرد علیه روحانیت و دین آغاز شد.
این روند و همچنین طرح مباحثی مانند لباس متحدالشکل در میان مردم نزد مراجع بزرگوار وقت حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابواحسن اصفهانی در نجف،  و آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم بسیار ظالمانه و اجنبی پسند بود و هر کدام به نوبت خود از این رأی و روند، اظهار تنفر کردند.  
حضرت امام خمینی(ره) نیز همه این صحنه ها را کاملاً تح

به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت‎الله «سید عبدالجواد علم‎الهدی خراسانی» فرزندمرحوم آیت‎الله سیدعلی علم الهدی، در سال 1309 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. آقایان سیدکاظم، سیدمحمد و سیداحمد علم الهدی برادران ایشان هستند که در این میان آیت‎الله سیدمحمد به رحمت ایزدی پیوسته است.
پدر بزرگوارشان امام جماعت مسجد گوهرشاد بودند که در همان روزگار، ماجرای أسف بار کشف حجاب و حمله وحشیانه به آن مسجد روی داد.

به گفته وی، پس از اشغال ایران توسط متفقین و رفتن رضاخان، صولت جائرانه حکومت پهلوی شکست و مدارس علمیه که به دستور طاغوت اول خراب و یا تعطیل شده بودند؛ مجدداً بازسازی و تعمیر گشت.
عبدالجواد پس از طی دروس اولیه در مدارس جدید با اجازه پدر وارد حوزه علمیه بالاسر ـ قبر مبارک حضرت علی بن موسی الرضا(ع) ـ شد و در این مدرسه از درس ادبیات مرحوم آیت الله ادیب نیشابوری بهره ها گرفت. همچنین از درس آقایان مرحوم سیدمحمد سیدی، میرزا محمود مهدی اصفهانی معروف به صاحب تفکیک، آقا سیداحمد یزدی و ... استفاده کرد.
آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با آیت‌الله سید عبدالجواد علم‌الهدی به مناسبت پنجاه و پنجمین سالگرد رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی است که در آن خاطراتی از امام خمینی‌(ره) و نیز برخی اقدامات نابخردانه رژیم پهلوی نیز بیان شده است.
* چه شد که پس از بازگشت مرحوم آیت‌الله بروجردی از نجف، قم را برای سکونت انتخاب کردند؟
حضرت استاد که چند صباحی از نجف به بروجرد آمده بودند؛ به دعوت جمعی از علمای برجسته همچون حضرات آیات حجت کوه کمره ای، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری، فیض حقی، میرزا محمود کبیر و ... در قم ساکن شدند.
البته ایشان قبل از حضور در قم، چندماهی در مشهد حضور داشتند و بنده در همان ایام، نخستین بار جمال نورانی شان را رویت کردم. با همان نگاه اول شیفته ایشان شدم و از حضرت رضا(ع) خواستم که شاگرد ایشان شوم و الحمدالله چنین شد.
* در چه بازه زمانی پای درس ایشان رفتید ؟
از سال 1330 تا 1340 مداوم و بدون فاصله از درس حضرت آیت‌الله بروجردی(ره) بهره گرفتم.
* کلاس درس آقای بروجردی(ره) را چگونه توصیف می‎کنید؟
ایشان صبح ها فقه و بعدازظهرها اصول می‎گفتند؛ همچنان که در همان سالها برنامه امام خمینی(ره) نیز در مسجد محمدی چنین بود.
حضرت استاد در روزهای چهارشنبه، صبح ها و بعدازظهرها درس فقه و اصول را مختصرتر می‎گفتند. ایشان در این روز، درباره طاغوت اول سخن می‎گفتند و جنایت ها و توهین های آن را شرح می دادند.
* گویا اصطکاک شدیدی میان ایشان و رضاشاه وجود داشت.
بله، دقیقا. آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) نسبت به طاغوت اول بسیار حساس بودند و گاهی در درس اخلاق نسبت به برخی اقدامات ضد دینی رضاخان ازجمله "ممنوع شدن سفر به کربلا" و "تعطیل شدن حج" سخن می‎گفتند.
* با این تفاسیر، ماجرای درخواست محمدرضاشاه از مرحوم آیت‌الله بروجردی برای اقامه نماز بر بدن طاغوت اول صحت دارد؟
وقتی جنازه طاغوت اول را از جزیره موریس به ایران آوردند، جمعی از سوی محمدرضا نزد حضرت استاد رفتند و خواستتند ایشان بر جنازه رضاخان نماز بخواند که ـ به نقل از شاهدان عینی ـ چنین جواب شنیدند: "من کارهایش را فراموش نکردم، تشریف ببرید".
مجدداً آن گروه درخواستشان را تکرار کردند و حضرت استاد پاسخ را تکرار نمودند. پس از تکرار سه باره خواسته شان، آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) فرمودند: "مگر به شما نگفتم بروید و اینجا ننشینید؟!".


* به سراغ سایر مراجع و علمای وقت نیز رفتند؟
اینان پس از شنیدن پاسخ محکم از آیت الله بروجردی(ره) نزد مرحوم آیت‎الله «آقا سیدمحمد حجت کوه کمره ای» رفته و ضمن شرح آنچه در بیت حضرت استاد گذشت؛ درخواستشان را تکرار کردند. ایشان نیز فرمودند: "فعلاً پرچم اسلام بر دوش آن بزرگوار است و اگر ایشان تشریف بیاورند ما نیز می آییم".
گروه اعزامی از سوی محمدرضا از این جا نیز دست خالی برگشتند و به منزل مرحوم آیت‎الله «سید صدرالدین صدر» رفتند و همه آنچه که گذشته بود را بازگو کردند. ایشان نیز بیان داشتند: "نماز که نمی خوانم، به صراحت مخالفت نیز خواهم کرد(!)".
* این ماجرا واکنشی نیز در پی داشت؟
به دستور حضرت استاد، حوزه های علمیه دو روز تعطیل شد و به طلاب جوان دستور داده شد که از مدارس بیرون نیایند.
* یکی از مهم‎ترین خواسته های مرحوم آیت‎الله بروجردی که در زمان حیاتشان موفق به انجام آن نشدند را بیان بفرمایید.
ایشان بسیار تمایل داشتند یک مجموعه کامل به نام "جامع الاحادیث شیعه" جمع آوری کنند که عمر مبارکشان کفاف نداد. لکن امروزه به لطف پروردگار، موفق به انجام این مهم شدیم و اکنون مجلدات آن را در دفتر دارم.
* گریزی هم به روزهای آخر زندگانی آقا بزنید 
وجود اقدس مقدس حضرت استاد مبتلا به تصلب شرائین بود لذا 15 روز آخر عمر مبارکشان بستری بودند و با نظر اطباء، ملاقات عمومی ممنوع بود. البته اعلام بزرگوار که اصحاب خاصه ایشان بودند به تناسب تشرف حاصل می کردند.
در آن زمان آقای دکتر نبوی فوق تخصص قلب و عروق از تهران آمد و پس از معاینه و بررسی های کامل، اذن گرفت تا استادش از فرانسه بیاید که چنین شد و آن طبیب پس از بررسی های جامع تأکید کرد "ایشان به غیر از تصلب شرائین، عارضه خاص دیگری ندارند و چند روزی بیشتر مهمان نخواهند بود" که چنین نیز شد و حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) پس از سه روز چشم مبارک را برای همیشه بر هم گذاشتند.
* باب آشنایی شما و حضرت امام(ره) کجا باز شد؟
در سال 1232 همراه با اخوی بزرگتر از مشهد به قم هجرت کردیم. در محضر اساتید بزرگوراری مانند حضرت آیات سلطانی، مرعشی نجفی بودم که در درس این اساتید با آقا مصطفی خمینی(ره) آشنا شدم و این آشنایی موجب فتح بابی برای آشنایی با حضرت امام(ره) گشت.
همان آشنایی موجب شد تا یکی دو تابستان که حضرت امام(ره) همراه خانواده به مشهد آمدند، به منزل ما تشریف آورند.
* امام(ره) در درس دیگر علما نیز شرکت می‎کردند؟
بله.
* جداً؟ حضرت امام با آن مقام علمی‎شان در درس هم ردیفان شرکت می‎کردند؟!
بله، بنده به همراه آقا مصطفی، آقای امامی اصفهانی و شیخ عبدالجواد اصفهانی در درس خارج امام(ره) شرکت می کردم. در آن زمان شنیدم که حضرت امام(ره) پس از اتمام درس خارج‎شان، در کلاس درس آیت‎الله العظمی بروجردی(ره) شرکت می‎کنند(!).
موضوع را با آقا مصطفی در میان گذاشتم و از ایشان خواستم تا علت را از امام(ره) جویا شوند. آقا مصطفی گفتند که خودم از امام(ره) بپرسم و به همین دلیل خدمت ایشان رسیدم و پاسخی اینگونه شنیدم: "آقای بروجردی، مرا یاد شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ مفید و سید مرتضی می‎اندازد و احساس می‎کنم که در درس آن بزرگواران شرکت کرده‎ام".
* استقبال طلاب از درس امام(ره) چگونه بود؟
ایشان به سرعت مریدان زیادی پیدا کردند و کلاس‎های درسشان مملو از جمعیت شد. آن زمان که افتخار شاگردی امام(ره) را داشتم، بخاطر دارم که جمعیت افزایش یافت و درس به مسجد سلماسی که نزدیک منزل ایشان بود انتقال یافت.
مسجد سالماسی نیز پس از مدتی پاسخگوی جمعیت کثیر طلاب نبود و برخی از عزیزان در راه پله‎ها می‎نشستند، به همین دلیل ـ در سال‎های آخر عمر آقای بروجردی ـ درس حضرت امام به مسجد اعظم انتقال یافت.
* گویا طاغوت پس از فوت آیت‌الله بروجردی(ره) توطئه‎هایی در راستای انتقال مرجعیت از ایران انجام داد.
پس از درگذشت جانسوز حضرت آیت‎الله العظمی بروجردی، طاغوت با تحریک مشاوران منحرف اطرافش، سعی در انتقال مرجعیت از ایران به عراق (نجف) داشت و تلگراف ها را به سمت نجف خاصه خدمت حضرت آیت الله حکیم(ره) می فرستاد. وزارتخانه‎ها نیز با آقایان در نجف بیشتر مکاتبه می‎کردند.
حوزه قم 40 روز متناوباً برای حضرت استاد بزرگداشت گرفت و مرحوم شیخ عبدالکریم فلسفی در این مراسمات مکرراً می‎گفت: ای ملت ایران! مراجع در ایران هستند و نیازی به انتقال مرجعیت نیست.
در این زمان، بزرگان قم رساله حضرت امام(ره) را به دو زبان عربی و فارسی چاپ و در حجم وسیع بین مردم پخش کردند. این روند تا 6 ماه پس از فوت آقای بروجردی ادامه داشت تا اینکه مرجعیت امام(ره) تثبیت شد و بدین شکل مرجعیت در ایران ماند.
* اولین بیانات امام(ره) را به یاد دارید؟ درمورد چه موضوعی بود؟
ایشان آنچه را در نظر مبارکشان بود، به خط  و امضای خویش خطاب به نخست وزیران طاغوت از جمله «اعلم» و «هویدا» می‎نوشت و البته جوابی نمی یافت.
اولین دغدغه امام(ره) ماجرای فلسطین و اشغال آن سرزمین توسط صهیونیست ها بود و اینکه باید روحانیت و علما به طور جدی با اطلاع رسانی به مردم و افشای ماهیت صهیونیست ها بپردازند و خطاب به ما فرمودند: "بروید مدارک لازم را جمع کنید"؛ لذا بنده نیز دست به کار شده و اولین کتابم در این ارتباط است.
در همان زمان آمریکایی‌ها و صهیونیست ها درصدد بودند با خرید اراضی از قزوین تا همدان منطقه امنی برای اسرائیل و صهیونیست ها فراهم کنند. در آن شرایط علما به پا خاستند و با روشنگری مقابل این توطئه ایستادند.
امام خطاب به طاغوت تأکید می کردند که "نخواهیم گذاشت دسیسه اربابانت در ایران عمل شود" و حقیقتاً نیز چنین شد.

 

* بیانیه نوشتن‎های حضرت امام(ره) برایشان دردساز نشد؟!
نمی‎توانستند ایشان را به سکوت مجبور کنند. روزی تنی چند از ماموران نظامی شاه خدمت امام رسیدند. یکی از آنها که نمی دانم «نصیری» بود یا معاونش به ایشان گفت: بگویید این آقایان خارج شوند. امام پاسخ دادند: اینها فرزندان و شاگردان بنده هستند، حرفتان را بزنید. آن شخص گفت: مطلع شده ایم برخی از آقایان نوشته و سخنان شما را با امضای دیگر چاپ و تکثیر می‏کنند. حضرت استاد فرمودند: اصلا چنین نیست، هیچ کس غیر از خودم پای بیانیه ها و اعلامیه هایم را امضا نکرده است و همگی به خط و امضای خودم می‎باشد.
مأموران که راه به جایی نبرده بودند، افزودند: سیاست در غرب رموز و پیچیدگی های بسیاری دارد و زیبنده حضرت عالی نیست؛ لذا بهتر نیست در این امور وارد نشوید؟! امام نیز در پاسخ گفتند: سیاست ما برگفته از کلام امام هادی (ع) در زیارت جامعه کیره است «سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلَادِ وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلَالَةَ النَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِینَ». این چنین شد که آنها مأیوسانه رفتند.

* ایشان طاغوت(شاه) را نیز مستقیما در بیانیه‎هایشان مورد خطاب قرار دادند؟
یکشنبه شب های هرهفته جلسه ای در منزل یکی از اعلام ـ حضرت آیات امام، مرعشی نجفی، میرزاهاشم آملی، شیخ عبدالکریم حائری و ... ـ برگزار می شد. در یکی از این جلسات امام فرمودند: "دیگر اعلامیه های خطاب به نخست وزیران اثر ندارد چراکه اینها مزدور هستند و وقتی از بالا گفته می‎شود جواب ندهید، جواب نمی‎دهند. لذا میخواهیم در اعلامیه ها شخص شاه را خطاب قرار دهیم".
در این جلسه اکثر آقایان موافق بودند و عده کمی، مخالف. لذا امام بنده و آقایان خزعلی، جنتی و محسن حرم پناهی را مأمور کردند. خدمت آقای گلپایگانی رسیدیم و به ایشان عرض کردیم: آیت الله خمینی جویای نظر شما شدند؛ ایشان 
چنین جواب دادند: "سلام بنده را به ایشان برسانید و بفرمایید بنده با تمام حرکت ها و کلام شما موافق هستم".
امام(ره) از آن به بعد شاه را خطاب قرار داده و می‎فرمودند: "از این پس به وظایفت عمل کن، مگر خودت نمی توانی حرف بزنی که باید از کارتر برای ما بگویی؟!". این روند ادامه داشت تا اینکه 15 خرداد اتفاق افتاد و حضرت امام(ره) را بازداشت کردند و بعدها تبعید شدند.
* از دوران تبعید امام(ره) بفرمایید.
امام(ره) به ترکیه تبعید شد ولی محمدرضا شاه و درباریان از منزوی شدن ایشان اطمینان نداشتند. روزی دو نفر از درباریان به نام های «صدرالاشراف» و «قائم مقام رفیع» از وجود اقدس مقدس حضرت استاد اعلام خطر نمودند و به این نتیجه رسیدند که تبعید امام(ره) به ترکیه نه تنها موجب انزوای ایشان نشد بلکه مردم، طلاب و علمای این کشور با حرکت سیاسی امام خمینی(ره) همراه شده اند(!).
یکی از درباریان در این باره گفت: "ماندن آقای خمینی در ترکیه دیگر به صلاح نیست، همچنین تبعید ایشان به سایر کشورهای دیگر نیز نتیجه منفی دارد. لذا باید وی را که معلومات سنگین و علمی بسیاری ندارد؛ به جایی تبعید کنیم که حرفش خریداری نداشته باشد".
تصمیم دربار شاهنشاهی بر این شد که امام(ره) را با هدف منزوی کردنشان به نجف تبعید کنند، چراکه تصور می‎کردند حضرت استاد قدرت علمی چندانی ندارند و در برابر نفوذ جهانی مراجع نجف، حتماً منزوی خواهند شد.
* تبعید چگونه صورت گرفت؟
حاج آقا مصطفی در خدمت پدر بزگوارشان بودند که فرماندار بورسا آمد و گفت دیگر شما در اینجا نمی مانید، لذا وسایل را جمع کنید تا فردا از ترکیه بروید. فردای آن روز به آنکارا رفتند و سوار هواپیما شدند ولی نمی دانستند مقصد کجاست. آقا مصطفی با مشاهده چفیه‎ها و لباس‎های مخصوص مسافران، به حضرت امام فرمودند "ظاهراً به یکی از کشورهای عربی خواهیم رفت".
هواپیما پس از دو ساعت بر روی خاک عراق نشست. حاج‎آقا مصطفی هرچه منتظر ماندند، هیچ سربازی به دنبالشان نیامد، از بازرسان بدنی نیز واکنش خاصی نشان ندادند. حاج‎آقا مصطفی امام(ره) را به سالن انتظار بردند و پرسیدند: مصلحت می دانید کجا برویم؟ ایشان فرمودند: اگر خبری از ماموران نشد و به مکانی منتقل نشدیم، عزم کاظمین کنیم. مدت زمانی را در سالن انتظار ماندیم ولی خبری از مأموران نشد، درنهایت به کاظمین رفتیم.
مسافرخانه ای را در کاظمین اجاره کردند و بازهم کسی متعرض نشد، حتی به قول حاج‎آقا مصطفی: "کسی نگاهمان هم نکرد". ایشان از امام اذن گرفتند تا با نجف تماسی برقرار کرده و دوستان را از حضورشان در عراق مطلع سازند.
* آیات عظام و علمای عراق متوجه حضور امام خمینی(ره) در عراق شدند؟!
پس از آنکه حاج‎آقا مصطفی به دوستانشان حضورشان را در عراق خبر دادند؛ آنان نیز بیوت علما و مراجع را از سکونت امام(ره) در مسافرخانه‎ای در کاظمین مطلع ساختند.
فردای آن روز سه خودروی سواری همراه با سادات روحانی نزد امام(ره) آمدند و گفتند "به دستور حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) همه امکانات برای شما در نجف فراهم شده است" و ایشان فرمودند که "نخست به سامرا برای زیارت و سپس به نجف برویم".
امام خمینی(ره) به همراه حاج‎آقا مصطفی در منزلی که آقای حکیم(ره) برایشان در نجف تدارک دیده بود؛ سکنی گزیدند. حاج‎آقا مصطفی در این باره می‎گفتند: همه چیز در آن منزل فراهم بود و هیچ نیازی به انجام کاری از سوی ما نبود، دو خادم نیز بودند که کارهای متفرقه منزل را انجام می‎دادند. پدر خدا را شکر کرد و پس از آن به زیارت حرم مولانا امیرالمومنین علی علیه السلام(ع) مشرف شدیم.
* حضرت امام(ره) به دیدار علما و مراجع نجف نرفتند؟
آنان به دیدار آقا آمدند.
* چه جالب، توضیحی بفرمایید.
فردای آن روز، صبح اول وقت، حضرت آیت‎الله العظمی حکیم(ره) به منزل امام(ره) در نجف تشریف آوردند و به طور خصوصی با ایشان دیدار داشتند. پس از آقای حکیم(ره) نیز، حضرت آیت‎الله العظمی خویی(ره) تشریف فرما شدند. ایشان نیز بصورت خصوصی با امام خمینی(ره) ملاقاتی کردند.
در نخستین روزهایی که امام(ره) در نجف ساکن شده بودند، منزل ایشان محل رفت و آمد و خوشامدگوی روحانیون و علما بود.
* امام(ره) در نجف اشرف درس نیز می‎گفتند؟
روزی فضلای ایرانی و نجفی به اصرار از امام(ره) خواستند درس را آغاز کنند و ایشان فرمودند جای مناسبی ببینید تا شروع کنیم. آقایان رفتند و در انتهای بازار قبله، مسجد شیخ انصاری را مناسب یافتند و بدین صورت با اعلام رسمی، درس امام خمینی(ره) در نجف اشرف آغاز شد و دوستان و طلاب ایرانی نیز تبلیغ بسیار کردند. 
امام 10 صبح روز موعود، در جمع حاضرین که مسجد را پر کرده بودند فرمودند: در قم که بودیم، در درس فقه صبح ها، به ولایت اب و جد رسیدیم. انشالله از این قسمت به بعد را ادامه می‎دهیم".
و اینگونه شد که طاغوت دوم به هدف شوم خود نرسید و نتوانست نقشه انزوایی که برای امام خمینی(ره) طراحی کرده بود را به سرانجام برساند.
* پس از آنکه بحث "اب و جد" به اتمام رسید، امام(ره) چه بحثی را تدریس کردند؟
ایشان بحث فقه در باب ولایت اب و جد را که تمام کردند، وارد بحث ولایت فقیه شدند. حضرت استاد به طور گسترده با ارایه ادله شرعی این بحث را مطرح کرده و نظرات اعلام بزرگوار در قدیم الایام را بیان نمودند.
در نگاه امام خمینی(ره)، مرحوم شیخ انصاری معتقد بودند مجتهد صاحب شرایطی که صاحب رأی است باید در امور حکومتی و اجتماعی، نظرات شرعی را طرح کند.
اگر حاکمانی باشند مانند صفویه و قاجاریه که خود را در تکالیف شرعی مرهون نظر فقها بدانند و از آنها کسب تکلیف کنند، آنگاه اعلام بزرگوار نظرات خود را اعلام می فرمایند و آنها اطاعت می کنند. همانطور که در زمان صفویه بزرگانی از مراجع تقلید مانند شیخ عبدالحمید بهاءالدین جبل عاملی که به دعوت شاه عباس به ایران هجرت کرد و شاه عباس نظرات ایشان را سرلوحه کار خود قرار داده بود.
در دوران قاجاریه نیز همچنان که حکم مشروطه از طرف صاحب کفایه آیت الله العظمی آخوند خراسانی در نجف اشرف به طور گسترده اعلام شد.
این روند ادامه داشت تا اینکه در سال 1307 هـ.ش انگلیسی‎ها احمدشاه ـ آخرین پادشاه قاجاریه ـ را بردند و فردی به نام رضا خان پهلوی که مطیع فرمان سیاست های جائرانه غرب بود؛ بر مصدر حکومت نشاندند.
* چگونه مسئله ولایت فقیه با روی کار آمدن رضاشاه به حاشیه رفت؟
با تثبیت قدرت طاغوت دوم، مسئله ولایت فقیه منزوی شد و تبلیغات گسترده و دامنه دار توسط اجانب به عنوان تمدن، پیشرفت و تساوری زن و مرد علیه روحانیت و دین آغاز شد.
این روند و همچنین طرح مباحثی مانند لباس متحدالشکل در میان مردم نزد مراجع بزرگوار وقت حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابواحسن اصفهانی در نجف،  و آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم بسیار ظالمانه و اجنبی پسند بود و هر کدام به نوبت خود از این رأی و روند، اظهار تنفر کردند.  
حضرت امام خمینی(ره) نیز همه این صحنه ها را کاملاً تحت نظر داشتند و برای ایشان این وضعیت ظالمانه و تأسف انگیز بود. این وضعیت موجب شد حضرت استاد نظر نهایی و تخصصی خود را درباره ولایت فقیه در نجف اشرف مطرح کنند و در مسجد شیخ انصاری به تفصیل به شرح آن بپردازند.
نظرات ایشان در این ارتباط در جلد دوم تحریر مکاسب آمده که از نظر فقهی بسیار مفصل و عمیق بیان شده است.
حضرت امام(ره) معتقد بودند اصل اجتهاد و فقاهت از مناصب خاصی است که از لسان ائمه هدی به ما توصیه شده که بر مؤمنین و مردم صالح است که در امور خود باید به مجتهدین و فقها رجوع کنند.
روایت « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ» وظیفه مراجعه و عمل به دستورات مشهور مرجع تقلید را مشخص می کند و اینکه مؤمنین در تکالیف فرعی و اجتماعی باید نظر متخصص را ملاک عمل قرار دهند.

ت نظر داشتند و برای ایشان این وضعیت ظالمانه و تأسف انگیز بود. این وضعیت موجب شد حضرت استاد نظر نهایی و تخصصی خود را درباره ولایت فقیه در نجف اشرف مطرح کنند و در مسجد شیخ انصاری به تفصیل به شرح آن بپردازند.
نظرات ایشان در این ارتباط در جلد دوم تحریر مکاسب آمده که از نظر فقهی بسیار مفصل و عمیق بیان شده است.
حضرت امام(ره) معتقد بودند اصل اجتهاد و فقاهت از مناصب خاصی است که از لسان ائمه هدی به ما توصیه شده که بر مؤمنین و مردم صالح است که در امور خود باید به مجتهدین و فقها رجوع کنند.
روایت « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ» وظیفه مراجعه و عمل به دستورات مشهور مرجع تقلید را مشخص می کند و اینکه مؤمنین در تکالیف فرعی و اجتماعی باید نظر متخصص را ملاک عمل قرار دهند.