"سبح اسم ربک الاعلی...الذی خلق فسوی ... والذی قدر فهدی..."

رهبر

آرام آرام میخواند، با بیان فصیح عربی . صدای ولی امر در خیابانهای تمیز و آب و جارو شده زیبای دم صبح می پیچد. بجز صدای پرنده ها صدای دیگری نمی آید. اینجا تهران. نماز عید فطر. به امامت ولی امر.

نماز عید فطر را جور دیگری دوست دارم، دلچسب ترین تجمع سال است اصلا عید و هوای تمیزی که در کمتر روزهای سال هست و مردمی که انگار دم صبحی همه با زیباترین لباسها به یک مهمانی عمومی آمده اند. عید را دوست دارم چون از معدود روزهایی است که همه لبخند می زنند...

و حضور ولی امری که عطر صاحب امر می دهد مکمل این هارمونی عیدانه است. روزی که رقص چادر های گلدار کنار هم مثل یک دشت گل مینماید از دور و قنوت هایی که به عظمت آستان کبریایی حضرت حق معترفند و جود خدایشان آنها را از جبروت پروردگار غافل نمی کند. "ولی" اشک می ریزد ... نمی دانم به چه چیزی می اندیشد اما حواسم را پرت می کند. تصویر دست مجروحی که به قنوت بلند شده است و چشمانی که دارد می بارد حواسم را عجیب پرت می کند... . اما نه! پرت نه! حواسم را جمع می کند. او دلیل همین نماز با شکوه است. تمامی خیر را باید خواست در این نماز .

خداوند بی شک لبخند میزند میان اشک های دوستانش ... دعا مستجاب است با این همه قنوت... و حسن ختامی زیباتر از این برای ماه نیست... او زیباست و زیبایی را دوست دارد، پس زیبایی های نقاشی شده تابلوی خوشرنگ نماز عید فطر را بشمار ..

"و اما بنعمت ربک فحدث" ...