سردار فاطمی

یامهدی جهان در انتظار توست.....

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

خیری که آلوخشک برای بدن دارد...


آلوخشک شهرت زیادی در رفع یبوست دارد. اما خواص آن فراتر از این حرف‌هاست. می‌توانید در طبخ غذاهایتان و یا به عنوان میان وعده از آلو خشک استفاده کرده و علاوه بر لذت بردن از طعم آن، از خواص یک ماده ی غذایی سالم و پرخاصیت نیز بهره مند شوید.

آلو خشک

آلوخشک کم کالری و لاغر کننده است
آلو خشک حاوی کالری کمی در حدود 20 کیلوکالری انرژی است. در نتیجه آن را همیار لاغری می دانند.

شاخص گلیسمی این ماده ی غذایی نیز پایین (40) است. در نتیجه می تواند به راحتی و بدون افزایش قند خون، گرسنگی را از بین ببرد.

اگر دنبال یک ماده ی غذایی خوشمزه برای از بین بردن اشتهای زیاد، ریزه خواری و کنترل گرسنگی تان می گردید آلو خشک در خدمتتان است؛ چون سرشار از فیبرهای غذایی است و به راحتی سیرتان می کند.


آلوخشک خوشگل تان می کند
آلو خشک حاوی میزان قابل توجهی مواد معدنی( آهن، منیزیم، پتاسیم) و ویتامین های E ،C و پیش ساز ویتامین A است که از سلول ها در برابر رادیکال های آزاد محافظت کرده و مانع از تخریب آن ها می شوند.

آلو خشک سلول های شما را از گزند پیری حفظ می کند. ویتامین ها و مواد مغذی موجود در آن برای حفظ خاصیت ارتجاعی پوست و محدود کردن چین و چروک های پوستی فوق العاده اند.


آلو خشک برای مقابله با کلسترول
مصرف روزانه ی آلو خشک باعث کاهش میزان کلسترول بد خون می‌شود. حتما می دانید که بالا بودن این کلسترول خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی را افزایش می دهد. از آنجایی که این میوه منبع خوب پتاسیم و فلاوونوئیدها محسوب می شود در نتیجه  می تواند به طور طبیعی از بروز این بیماری های پیشگیری کند.

آلو خشک سلول های شما را از گزند پیری حفظ می کند. ویتامین ها و مواد مغذی موجود در آن برای حفظ خاصیت ارتجاعی پوست و محدود کردن چین و چروک های پوستی فوق العاده اند


آلو خشک دوست اسکلت شما
آلو خشک سرشار از عنصر بور کمیاب است که به همراه کلسیم و ویتامین D موجود در آن از استخوان ها محافظت کرده و مانع از بروز پوکی استخوان می شود. مصرف 50 گرم آلوخشک 100 درصد نیاز روزانه به بور را تامین می کند.


آلو خشک دوستدار دستگاه گوارش
آلو خشک سرشار از فیبرهای محلول و غیر محلول در آب است که به هضم راحت غذا کمک کرده و یبوست را از بین می برد. 100 گرم آلو خشک 60 درصد نیاز روزانه به فیبر را تامین می کند.

 

آلوخشک

آلو خشک یک ماده غذایی انرژی زا است
آلو خشک حاوی گلوکز (45 درصد) است و انرژی مغز را تامین می کند. در نتیجه می توانید در فصل امتحانات از آن استفاده کنید.

این ماده ی غذایی همچنین منبع فروکتوز (25 درصد) و سوربیتول (30 درصد) است و قند مورد نیاز بدن را تامین می کند. این قندها به تدریج جذب بدن می شود. این ماده ی غذایی برای ورزشکاران توصیه می شود چون مانع از افزایش ناگهانی قند خون و افت قدرت عضلانی بدن می شود. به خاطر اینکه سرشار از منیزیم (45 میلی گرم در هر 100 گرم) است که برای تامین انرژی و انقباض عضلانی لازم و ضروری است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یحیی باباییان

ماجرای اسلام آوردن ناپلئون بناپارت


در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمی‌آمد و آن را تکذیب نمی‌نمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین می‌نمود.


متن زیر مقاله‌ای است تحت عنوان «عقیده ناپلئون درباره اسلام» که درباره نگاه ناپلئون بناپارت، پادشاه فرانسه نسبت به آیین‌های آسمانی و بالاخص دین اسلام، در یکم آذر 1327 در شماره 219 مجله آیین اسلام به چاپ رسیده است. متن زیر افزون بر اطلاعات تاریخی چند نکته مهم را دربر دارد که می‌تواند وضعیت سال‌های دهه 20 ایران را نشان دهد.

در این مقاله، نویسنده تلاش دارد که کارآمدی و مقبولیت اسلام را در پرتو تایید یکی از شخصیت‌های مطرح تاریخی اثبات کند که در آن روزگار، امر رایجی بود. در رقابت با اندیشه‌ها و نظرات ضددینی جریان روشنفکری که می‌کوشید با علم کردن دانشمندان و مشاهیر غربی به تخطئه اسلام بپردازند، طرفداران مذهب هم از همین طریق به مقابله می‌پرداختند و با ذکر مزایای اسلام در زبان مشاهیر دیگر ممالک از اهمیت و فواید آیین خود می‌نوشتند. نکته قابل ذکر دیگر، صراحت نویسنده در رد سکولاریسم و تاکید بر مزایای «حکومت اسلامی» است که نشان می‌دهد روحیه بازگشت به خویشتن، حتی در ابعاد سیاسی و اجتماعی آن از همان اوان دهه 20 و شاید قبل‌تر توجه اندیشمندان و مصلحان جامعه را به خود جلب کرده بود. متن مقاله را به نقل از هفته‌نامه آیین اسلام می‌خوانید:

ناپلئون بناپارت

« ناپلئون بناپارت راجع به ادیان آسمانی می‌گوید: «تمام ادیان خوب است ولی دین اسلام به عقل و مذاق بشر از همه نزدیک‌تر و قابل‌قبول‌تر است.» این شخص که یکی از رجال تاریخی عالم است تا وقتی به امپراتوری نرسیده بود نسبت به اسلام تمایل زیادی اظهار می‌داشت. ناپلئون یکی از فاتحین مصر است و پس از آنکه آن کشور را از امراء «ممالیک» گرفت، در حدود سه سال در آنجا بود و اساس بیداری مصر از او است. ناپلئون می‌خواست امپراتوری عظیم اسلامی را زنده کند و دوباره مسلمین را زیر پرچم واحدی درآورد. تاریخ گذشته و عظمت اسلام او را خیره کرده بود و به قراری که تواریخ نقل می‌کنند، قبل از آنکه حمله خود را به مصر شروع کند راجع به اسلام مطالعات و تحقیقاتی کرده و به قوانین آن آشنا شده و فریفته آن احکام گردیده و اثر این علاقه در موقع قانون‌گذاری او ظاهر شده است؛ زیرا در آن قوانین از احکام شریعت اسلام زیاد استفاده کرده است.

این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آن‌ها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود

در مصر با علماء مسلمین فوق‌العاده خوش‌رفتاری می‌کرد و مخصوصا با رئیس جامع ازهر مراوده داشت. در خطاب‌های خود همیشه می‌گفت: «ما مسلمان‌ها» [یعنی خودش را با مسلمان‌ها به شمار می‌آورد و] در مراسلات و احکامی که صادر می‌کرد اغلب شهادتین را در صدر آن‌ها قرار می‌داد. در مجالس در هنگام مباحثه و گفتگو گاهی می‌گفت: «به پیغمبر صلوات بفرستید.» با روحانیون راجع به دین اسلام صحبت می‌کرد و خود را طرفدار آن قرار می‌داد تا جایی که این رفتارها موجب شد که شایعه اسلام آوردن این فرمانده در میان مصریان رواج یابد. آری در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمی‌آمد و آن را تکذیب نمی‌نمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین می‌نمود.

مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شده‌اند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کرده‌اند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچ‌گاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خواب‌های شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود جنبه جاه‌طلبی او این خیال را برایش ایجاد کرد که شرق بی‌صاحب را تصاحب کند و امپراتوری پیر و فرتوت عثمانی را منقرض نماید و به جای آن یک امپراتوری عظیمی که تا سواحل خلیج فارس امتداد داشته باشد به وجود آورد و پایتخت آن را در قاهره قرار دهد و خودش به نام امپراتوری اسلام بر اریکه حکم تکیه زند و به فتوحات خود امتداد دهد و هندوستان را از انگلیسی‌ها انتزاع نماید.

ناپلئون بناپارت

این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آن‌ها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود و در عوض تشکیل امپراتوری اسلام نقشه تشکیل امپراتوری اروپا از دماغش سر زد و از آن وقت به بعد حتی در دوره‌ای که در تبعید به سر برده دیگر کسی افکاری شبیه افکاری که در مصر داشت از او ندیده است و با وجود این نمی‌شود انکار نمود که این فاتح عظیم توجه خاصی به اسلام داشته و به این دین احترام می‌گذارده و احکامش را برای بشر مفید می‌دانسته است.

مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شده‌اند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کرده‌اند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچ‌گاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خواب‌های شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود

توجه بزرگان عالم به این دین مقدس علی‌الخصوص توجه شخصی مانند ناپلئون که همه جهانیان حتی دشمنانش به نبوغش اعتراف دارند، بزرگترین دلیل عظمت این دین است. همه این‌ها اسلام را دینی دانسته‌اند که با عقل بشری سازگار است و دین و دنیا را تامین می‌کند و برای هدایت بشر و برقراری نظم و آرامش بهترین قوانینی را حاوی است. دینی است که مایه عمران و آبادی و سیاست عالم است و همان‌قدر که ناظر به امور معنوی و اخروی است از امور دنیوی بهره و نصیب دارد. حکومت اسلامی بهترین حکومات و تمدن آن عالی‌ترین و مقدس‌ترین تمدن‌ها است. علوم اسلامی برای پرورش روح و تهذیب اخلاق مفیدترین علوم است و تمام این مزایا در دوران حکومت اسلامی ثابت شده است. تخلق به اخلاق اسلام سرچشمه سعادت و کامیابی است ولی مایه بسی تاسف است که امروز از تمام این مزایا خود را محروم کرده‌اند و در دره هولناکی از فساد و انحطاط افتاده‌اند.»

ناپلئون بناپارت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یحیی باباییان

گام به گام تا سبک زندگی مهدوی

"سبک زندگی " اصطلاحی است که زیاد خوانده یا شنیده ایم؛ در این زمانه که عصر برخورد آراء و افکار و تمدن ها و فرهنگ هاست، سبک زندگی حکم لشکر نامحسوسی را دارد که اگر تمدنی بتواند سبک و روش خود را در تمدن، مقابل تبلیغ جاری سازد در واقع مرز های جغرافیای فکری خود را گسترش داده و ملت حریف را به مردم خود افزوده است.

 

سه گام اساسی در مسیر سبک زندگی

اینطور به نظر می رسد که برای بررسی سبک زندگی قبل از هر چیز باید "انسان" یعنی حامل مفهوم "زندگی کردن "را بشناسیم و تا او را نشناسیم یافتن روشی برای بودن او روی این کره خاکی به بیراهه رفتن است و بعد از شناخت انسان شناخت محیط او ضروری به نظر می رسد، چرا که زندگی یعنی ارتباط برقرار کردن انسان با سایر موجودات اعم از خالق هستی، سایر انسان ها، حیوانات، گیاهان، زمین، دریاها، جنگل ها، کرات و... در واقع زندگی حاصل ارتباط هر لحظه ی انسان با سایر موجودات است .

بعد از این دو مرحله نوبت به شناخت سبک و روش برقراری ارتباط بین انسان و سایر موجودات می رسد، در واقع منظور از "سبک " در اینجا کیفیت برقراری ارتباط است اینکه با چه موجودی چگونه، کی، کجا و چه مقدار ارتباط بگیریم را سبک و روش می نامند؛ و اما توضیح مطالب بالا :

 

گام اول: شناخت انسان

انسان کیست ؟ جسم است یا روح یا تلفیق این دو؟ و ... در این خصوص هر مکتب و دین و آیینی تعاریفی ارائه داده و متفکرین بشر کتاب ها و سخنرانی های زیادی در این زمینه داشته اند که فرصت پرداختن به آنها نیست اما به نظر می رسد در یک نگاه کلی به انسان، بتوان او را " موجود نیازمندی معرفی کرد که اگر نیازهایش برآورده شود می تواند در قله های رفیع کمال بنشیند ."[1]

وقتی نوزاد انسان به دنیا می آید به قدری محتاج است که کمترین قدرت دفاعی ندارد، حتی پشه ای را نمی تواند از خود دور کند، انسان محتاج به علم، خوراک، پوشاک، امنیت، خانواده و... است؛‌ و اگر نیازهایش به موقع و به اندازه، تأمین شد رشد می کند، به کمال می رسد و جامعه ای را مدهوش خود می کند. معلمان بشر را ببینید، بزرگان علم و عرفان را ببینید که چطور زندگی سایرین را تحت الشاع قرار داده اند؟!

 

گام دوم: شناخت محیط زندگی

گفتیم انسان ذاتا محتاج است پس برای رفع نیازها و نواقصش باید خوراک داشته باشد، باید تغذیه شود، و این خوراک از محیط به دست می آید. این است که عرض کردیم زندگی یعنی ارتباط انسان با سایر موجودات. اما این ارتباط قوانین و حدود و ثغوری دارد. اینکه چه ارتباطی به کمال انسان کمک می کند، ریشه در تعریف ما از کمال انسان دارد و نگرش ما نسبت به خود و جهان اطرافمان تعیین کننده این تعریف است.

ارتباط انسان با سایر موجودات بر نقطه ی باورهای انسان شکل می گیرد. شما وقتی باور دارید برای درمان بیماری و رسیدن به کمالِ صحت باید اقدامی کنید، حرکت کرده و این حرکت شما یا جنبه ی ایجابی دارد مثلا دارویی مصرف می کنید یا جنبه ی سلبی دارد مثلا پرهیز می کنید. باورهای ما حرکت های ما را شکل می دهند و حرکت های فکری، روحی و جسمی ما هستند که ما را به کمال می رسانند، یا در نقصان نگه می دارند. و زندگی یعنی همین باورها و عمل به آنها.[2]

اما اینکه باور صحیح چیست و عقیده ی بر حق کدام است حرف دیگری است که فعلا به آن نمی پردازیم.

 

گام سوم: شناخت سبک زندگی صحیح

اگر درک کردیم که باید با سایر موجودات ارتباط برقرار کنیم تا نیازهایمان برطرف شده و به کمال برسیم، ناگزیر باید چگونگی و اندازه و زمان این ارتباط را بررسی کنیم و این چیزی است که سبک و روش را به وجود می آورد. انسان می داند که اگر به طور مستقیم با نیش مار ارتباط بگیرد و زهر او را وارد بدنش کند خواهد مُرد، پس به دنبال روشی برای برقراری ارتباط با او می گردد تا منفعتش تأمین شود لذا واکسن را می سازد و این ارتباط را اندازه می زند و تقدیر می کند و روش صحیح ارتباط را می یابد.

در باور ما شیعیان دوازده امامی، در هر دوره ای برای این حرکت مستمر انسان تا بی نهایت، شاخصی قرار داده شده که "امام و حجت" خداوند بر مردم است، اوست که صحیح ترین باور و اعتقاد را در وجود خود به فعلیت رسانده و همه ی اعمال او حاصل درست ترین ارتباط -در هر لحظه- با اطرافش است و اوست که می تواند و باید الگوی انسان در سبک زندگیش باشد

دو پاسخ متفاوت به یک سوال کلیدی

بعد از بررسی اجمالی این سه مفهوم برگردیم به اصل بحث و آن ارائه ی توضیحاتی در مورد سبک زندگی است. نویسنده بر این باور است که سبک زندگی ریشه ای عمیق در باورها و اعتقادات ما دارد و سر سلسله ی این باورها، باور به خود است: "من کیستم؟"

اگر خود را همچون سایر موجودات حاضر بر کره ی زمین دیدیم که مدتی زندگی می کنند و می خورند و می خوابند و ... در انتها هم می میرند، به نظرم زیاد به دنبال سبک و روش زندگی نگردیم بهتر است! چرا که نیازهای مشترک جامعه ی انسانی و قوای به فعلیت رسیده ی انسان ها بالاخره روشی برای برقراری ارتباط با سایر موجودات اعم از خالق و مخلوق به ما نشان خواهد داد. در هر دوره ای غریزه ی زیاده خواهی و ریاست طلبی عده ای به فعلیت رسیده و امیر و پادشاه مستبدی از آنها ساخته و ضعف نفس عده ای هم دستیارانی برای این امیران ساخته و حکومتی شکل گرفته و کم و زیاد، خوب و بد، روزگار سایر مردم سپری شده و همگی به تاریخ پیوسته اند!

اما اگر خود را برتر از سایر مخلوقات یافتیم و به جای نقطه ی تولد و مرگ در دنیا، ابتدایی بدون پایان برای خود تصور کردیم و در کشف رابطه ی خود با سایرین، انسان را امیر و حاکم و مخدوم و مسجود یافتیم[3و4]، جا دارد برای سبک و روش صحیح زندگی بر این کره ی خاکی دغدغه داشته باشیم تا آن سبک و روش بتواند ما را در جایگاه اصلی مان بر پهنه ی هستی بنشاند و اسیر خودکامگان نشویم و سر تسلیم در برابر حق و حق مداران فرود آریم و در حکومت صالحان نفس بکشیم.

هر کدام از این دو باور، ما را به روشی مجزا فرامی خواند.

تفکر

باور اول: چشم بسته و دست به سینه

در باور اول هیچ مهم نیست چه روشی داشته باشیم بلکه کافی است گوش به غریزه و شیاطین جنی و انسی[5] و جوِّ جامعه و حکومت موجود بسپاریم که آنها روش و سبکی برای ما تعیین خواهند کرد. غریزه ی لذت جویی، ما را به غذای لذیذ و ... سوق می دهد و جوِّ جامعه، ما را به نفع یا به ضرر عده ای به حرکت در می آورد و یا حس راحت طلبی و حب نفس، ما را به موجودی منفعل تبدیل می کند و مُدهای هر دوره شکل و ظاهر ما را می سازند و خوراک چشم و گوش و فکر ما را فراهم کرده و در نهایت شخصیت ما را می سازند!

حکومت های وقت قوانین مدنی را تنظیم کرده و ما را مجبور به اطاعت می کنند طوری که حتی زمین را مرکز جهان می‌شمارند و تو را مجبور به پیروی از این خرافه می کنند، هر چند به یقین بدانی که زمین به دور خورشید می چرخد نه خورشید به گِرد زمین !(اشاره به زندگی گالیله).

 

باور دوم: افقی تا بی نهایت

اما در باور دوم ناگزیری برای رسیدن به مقام ربوبیت و تسلط بر سایر مخلوقات از جاده ی عبودیت بگذری[6] و عبد هر خدایی هم نشوی که یا همچون تو نیازمند است و یا حتی پست تر و نیازمندتر از توست[7]، باید به خدایی باور داشته باشی که مسلط بر توست و او می تواند جوابگوی همه نیازهای قبل و فعل و آینده تو باشد چرا که نیازهای تو ریشه در گذشته و حال و آینده دارد که تو از جایی آغاز کرده ای و به سوی بی نهایت در حرکتی [8] و دنیا فقط منزلی از این منازل سر راه توست! پس اگر اینطور شد ارتباطم با خالق و انسان و حیوان و سنگ و... باید حساب شده و به اندازه باشد.

دیگر نمی توانم اسیر لذت شوم چرا که لذت جویی تا جایی مفیدِ کمال من است و بعد آن ضرر می زند.

خوردن لذت دارد ولی هر غذای لذیذی مفید نیست، فست فودها لذیذند ولی... .

دیگر نمی توانم اختیارم را به جوِّ جامعه و مُدهای روز دهم، چرا که هر مُدی برای رشد من مفید نیست.

من ظهور زیباییم را دوست دارم و تعریف و تمجید شدن به خاطر آن را می پسندم ولی اگر این خودنمایی مزاحم امنیت من شود چه؟ بلبل اسیر تمایلات انسان می شود چون زیبایی آوازش را حراج کرده است!

اگر خود را برتر از سایر مخلوقات یافتیم و به جای نقطه ی تولد و مرگ در دنیا، ابتدایی بدون پایان برای خود تصور کردیم و در کشف رابطه ی خود با سایرین، انسان را امیر و حاکم و مخدوم و مسجود یافتیم، جا دارد برای سبک و روش صحیح زندگی بر این کره ی خاکی دغدغه داشته باشیم تا آن سبک و روش بتواند ما را در جایگاه اصلیمان بر پهنه ی هستی بنشاند

شاخص برتر، زندگی بهتر

و اینجاست که اگر برای کسی باور دوم شکل گرفت ناچار است در هر لحظه، طبق باورهایی درست، ارتباطی درست و صحیح با سایرین داشته باشد و الا در تضاد غرایز و قوانین و... رسیدن به کمال انسانی کاری است مشکل؛ لذا در باور ما شیعیان دوازده امامی، در هر دوره ای برای این حرکت مستمر انسان تا بی نهایت، شاخصی قرار داده شده که "امام و حجت" خداوند بر مردم است، اوست که صحیح ترین باور و اعتقاد را در وجود خود به فعلیت رسانده و همه ی اعمال او حاصل درست ترین ارتباط  - در هر لحظه - با اطرافش است و اوست که می تواند و باید الگوی انسان در سبک زندگیش باشد.[9]

لذا بر این باوریم که در این عصر آخرالزمان الگو و نمونه ی سبک صحیح زندگی "سبک زندگی مهدوی" است. این روش زندگی که در واقع روش زندگی اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) می باشد دارای مولفه هایی است که در همه موضوعات زندگی انسان اعم از علوم انسانی و تجربی، اقتصاد و فرهنگ، و حتی خوردن و خوابیدن و... حرف دارد.

بررسی این موارد را به فرصتی دیگر موکول می کنیم.

 

پی نوشت:

1) یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ: اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى‏نیاز ستوده است.( فاطر/ آیه 35)

2) اشاره به جمله ی معروف "إنّ الحیاة عقیدة و جهاد" شایان ذکر است که این جمله، مصراع دوم از یک بیت شعر و بدین‏گونه است: "قف دون رأیک فی الحیاة مجاهداً إنّ الحیاة عقیدة و جهاد: در زندگی پای عقیده‏ات بایست و در راه آن تلاش کن؛ به راستی که زندگی، عقیده داشتن و در راه آن تلاش کردن است. سراینده این شعر، شاعری مصری به نام احمد شوقی بوده است ولی بعضی آن را حدیثی از امام حسین علیه السلام دانستند ولی شهید بزرگوار مطهری در کتاب "انسان کامل" حدیث بودن این جمله را رد کرده و صرفا داشتن یک عقیده را کافی و منجی نمی داند بلکه حق مداری و تطابق عقیده با حق را، راه نجات معرفی می کند.(نگاه کنید به: http://www.quran.porsemani.ir/node/4382 )

3) اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ * وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ : خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتی‏ها به فرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید و شاید شکر نعمت‌هایش را به جا آورید* او آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخر شما ساخت، در این نشانه‏هایی است برای کسانی که می‏اندیشند.» (جاثیه /12-13)

4) وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا : [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند) کهف / آیه 50)

5) وَلاَ تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ : و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید چرا که آن قطعا نافرمانى است و در خفا ‏شیطانها به دوستان خود وسوسه مى‏کنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید(انعام /آیه 121)

6) امام صادق علیه السلام به فضیل فرمود: یا فُضَیلُ اَلْعُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبِیَّةُفضیل! آیا تو می دانی که عبودیت چیست؟ آیا می دانی عبودیت چه گوهری است؟ عبودیت گوهری است که ظاهرش عبودیت است و کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت است. .. اصلاً معنی ربوبیّت یعنی تسلط، خداوندگاری، نه خدایی (مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 94-92)

7) یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ : اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهید کسانى را که جز خدا مى‏خوانید هرگز [حتى] مگسى نمى‏آفرینند هر چند براى [آفریدن] آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمى‏توانند آن را بازپس گیرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (حج / 73)

8) یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ : اى انسان حقا که تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى کرد (انشقاق / 6)

9. لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا : قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏کند (احزاب / 21 )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یحیی باباییان